رده بندی:
نويسنده: فرهاد حبیبی؛ کارشناسیارشد جامعهشناسی دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزۀ سینما:
بازگشت دوباره گروه شبه نظامی طالبان به قدرت در افغانستان سوالات زیادی را در ذهن افراد ایجاد کرده است. نگرانی و ابهامات زیادی که در وهله نخست گریبان خود مردم افغانستان را گرفته است و در وهله دوم دغدغه ذهنی این روزهای فعالان حقوق بشر در سراسر جهان است. این دغدغهها موضوعات مختلفی را دربرمیگیرند. موضوعات مهمی چون آینده زنان جامعه افغانستان، حق زیست، تحصیل و … همه این موضوعات برآمده از موضعی است که گروه طالبان در قبال آن خصوصاً در دوره قبلی حاکمیت سیاسی – نظامیاش بر افغانستان داشت. این مناقشات که ریشه در نگاه ایدئولوژیک و قابل تأمل طالبان دارد، دستمایه آثار هنری مختلفی در طی سالها شد. یکی از مهمترین فضاهای هنری که به این مسئله مهم منطقهای و جهانی پرداخت، سینماست. در سالهای گذشته فیلمهای زیادی با موضوع طالبان در کشورهای مختلفی که به شکل مستقیم و غیرمستقیم با آن درگیر بودند، ساخته شد. فیلمهایی با ژانرها و نگاههای متفاوت که در امریکا، اروپا، افغانستان و حتی ایران ساخته شده است. دو فیلم «گلچهره» و «مزارشریف» را میتوان از مهمترین آثاری از سینمای ایران نام برد که به موضوع جنگ داخلی افغانستان پرداخته است.
در این متن سعی ما فقط تحلیل سینمای مربوط به جنگ داخلی افغانستان و طالبان نیست. بلکه میخواهیم دو موضع و نگاه مختلف به آن را به چالش بکشیم. برای روشنتر شدن، بحث را به دو فیلم تنها بازمانده[1] و اسامه[2] ارجاع میدهیم. این دو فیلم با نگاهی متفاوت که در ادامه بحث به تفضیل این وجه افتراق را بازخواهیم کرد، به مقوله جنگ داخلی افغانستان پرداختهاند.
«اسامه»، فیلم تجاریِ تصویرمحور:
فیلم تنها بازمانده، فیلمی امریکایی با ژانر جنگی محصول سال 2013 میلادی است. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی پیتربرگ، بر اساس رمانی نوشته مارکوس لوترل است که در سال 2007 با همکاری رماننویس بریتانیایی پاتریک جانسون ساخته شد. تنها بازمانده بر اساس ماجرای واقعی یک ماموریت ناکام گروهی از سربازان نیروی دریایی ارتش ایالات متحده در افغانستان ساخته شده است. این عملیات به قصد دستگیری احمدشاه، یکی از رهبران طالبان طراحی میشود اما مشکل فنی به وجود آمده در تجهیزات ارتباطی نیروهای امریکایی باعث شکست مأموریت و تلفات بسیار انسانی میشود. در نظر گرفتن این فرض که فیلمهای سینمایی ساخته شده در جهان دو رویکرد تجاری و هنری را دنبال میکنند، فیلم تنها بازمانده را میتوان در زمره فیلمهای تجاری سینما تقسیمبندی کرد. شایان ذکر است که فیلمهای تجاری با اولویت فروش و کسب بهترین عملکرد ممکن در گیشه ساخته میشوند . نوع روایت و ساختشان به گونهای است که بتواند نظر حداکثر مخاطب را به خود جلب کند. در چنین فیلمهایی اولوت نه در بازنمایی واقعیت که در نمایش آن چیزی است که مخاطب را به خود جلب کند. پس در تحلیل چنین فیلمهایی، لحاظ کردن این نگرش بسیار مهم و اساسی است.
«تنها بازمانده»، نمایشِ صرفِ ترس و وحشت:
مهمترین تلاش فیلم تنها بازمانده به نمایش گذاشتن ترس و وحشت مردم افغانستان از طالبان است. صحنههای بسیار زیادی در فیلم موجود است که در آن مردم غیرنظامی، بسیار ترسناک، بیرحم و ضد انسان نشان داده شدهاند. این نوع نگاه به طالبان در این فیلم، فارغ از صحت آن در واقعیت، دو نکته مهم در خود دارد. نکته نخست این است که ریشه و بنیان وحشتانگیز بودن طالبان به درستی نشان داده نمیشود. علی رغم پرداخت ظاهری به این وحشت، نه به ریشه تاریخی و نه به بنیانهای ایدئولوژیک این گروه شبهنظامی اشارهای نمیشود. گویی مخاطب فیلم باید بدون اثبات حس منفی را داشته باشد. در حقیقت گروه طالبان، نه به چشم یک گروه شبه نظامی با ایدئولوژی بنیادگرایانه که مانند گروههای منفی فیلمهای ابرقهرمانی و تخیلی هالیوود نشان داده شده است. نکته دوم هم نوع مواجهه نیروهای امریکایی با این افراد است. بر خلاف رعبانگیز بودن گروه طالبان برای مردم عادی از دید نظامیان امریکایی این رعبانگیز بودن دیده نمیشود. فیلم با هدف نشان دادن شجاعت سربازان ارتش امریکا، مواجهه آنها با نیروهای طالبان را نه مواجهای از سر ترس بلکه مواجهای سرشار از شجاعت و از خود گذشتگی نشان میدهد.
منطق این نوع نگرش کاملاً روشن است. هدف فیلم ایجاد تعلق خاطر در مخاطب با نیروهای نظامی امریکایی است. به عبارت دیگر، ذهن مخاطب فیلم میبایست با ذهنیت یک نظامی امریکایی که مشغول خدمت در افغانستان است یکی شود. پس در چنین رویکردی دیگر مهم نیست نیروی مقابل ماجرا، یک ارتش فرازمینی باشد یا یک گروه بنیادگرای اسلامی که در خاورمیانه حقوق اولیه زندگی را از بخش عمدهای از مردم یک کشور سلب کرده است. البته اینکه چگونه به طالبان در این فیلم پرداخته شده است و طالبان به نمایش درآمده، بازتابانندهی چه ویژگیهایی از یک گروه شبهنظامی بنیادگرای دینی است، اولویت اصلی این متن نیست. آنچه برای ما مسئلهبرانگیز است، شهروندان عادی افغانستانی است که ناخواسته خاکشان محل چنین درگیری خونبار نظامی شده است.
«تنها بازمانده»، فیلمی دربارۀ افغانستان، اما برای مخاطبی غیر افغان:
فیلم تنها بازمانده به هیچ عنوان جذبهای برای مخاطب از سمت مردم افغانستان ایجاد نمیکند. اگر در حین دیدن فیلم، مخاطب به صورت آگاهانه سعی در تغییر زاویه نگاه خود با آنچه مطلوب فیلم است بکند، میتواند متخیلانه خود را گویی در جلسهای همچون جلسهی شورای امنیت سازمان ملل تصور کند که در آن سیاستمداران در پی رسیدن به تصمیمی مشترک نه بر اساس منفعت مردم افغانستان که بر مبنای منفعت کشورهای خود از این مسئله هستند. حال وقتی به نقش رسانهها در انعکاس چنین اخباری از منطقهای دور نسبت به اروپا و امریکا مثل خاورمیانه فکر میکنیم، متوجه خواهیم شد که فضای ذهنی جهان توسعه یافته چقدر از واقعیت آنچه بر مردمان این سرزمینهای تحت ستم میگذرد، دور است. در حقیقت مردمان مناطقی مثل خاورمیانه و زیستشان هیچ محلی از اعراب در مناسبات رسانهای جریان اصلی جهان ندارند.
حال با توجه به آنچه در بالا با ذکر مثال فیلم تنها بازمانده آورده شد را با جریان مستقل فیلمسازی و قدرتی که به صورت بالقوه دارد به قیاس میگذاریم. به میانجی فیلم اسامه این بحث را پیش میبریم.
در تعریف به سینمای مستقل[3] ، آن سینمایی را گویند که به صورت کلی حاوی دو مؤلفه کلی باشد. نخست نسبتی به صورت ضمنی آلترناتیو با سینمای جریان اصلی دارد. دوم آنکه معمولاً فیلمهای سینمای مستقل دارای موضعی انتقادی هم در ساختار[4] و هم در محتوا[5] هستند. سینمای مستقل معطوف به یک فرم خاص سینمایی یا حتی یک ژانر مشخص نیست و نیز حتی میتواند فیلمی تجاری هم باشد اما به صورت کلی فیلمهای مستقل در محدودهای خارج از جریان اصلی توزیع و پخش فیلم هستند. یکی از اصلیترین مقولات که در مواردی سینمای مستقل به نفع و در دیگر موارد به ضرر سینمای مستقل عمل میکند، نظامهای ایدئولوژیک است. این نفع و ضرر نسبت مستقیمی با نسبت آن ایدئولوژی و قدرت دارد. قدرتی که به کمک آن ایدئولوژی میتواند هم در سینما به نفع خود جریانساز باشد و هم اینکه آن قدرت یارای سانسور آنچه برایش غیرخودی تلقی میشود را پیدا کند.
تاثیر طالبان بر سینمای افغانستان:
پیش از سقوط طالبان این گروه هرآنچه مربوط به سینما بود را در کشور افغانستان محدود و نابود کرده بود اما با سقوط طالبان از قدرت در پی حمله نظامی امریکا و مستقر شدن دولت در افغانستان، محدودیتهایی که در دوران طالبان برای مردم این سرزمین پیش آمده بود به مرور برطرف شد. یکی از این محدودیتها، مربوط به فضاهای هنری و به طور خاص سینما بود. با کم شدن محدودیتها، کارگردانان افغانستانی کمکم مسیر خود را برای ساخت فیلم پیدا کردند. یکی از کارگردانانی که با سقوط افغانستان از قدرت، کارنامه فعال و موفقی از خود به جا گذاشت، صدیق برمک است. یکی از دلایل اصلی اهمیت سینمای صدیق برمک و به طور خاص فیلم او یعنی اسامه در این که این فیلم، اولین فیلم بلند سینمایی در افغانستان بعد از طالبان است. فیلمی که نمایانگر دوران سخت و سیاه حکومت طالبان بر افغانستان است.
قدرت، سنت و مذهب، المانهای اساسی سینمای «صدیق برمک»:
ماجرای این فیلم، قصه دختربچهای افغانستانی است که در دوران طالبان برای زنده ماندن و نجات از دست طالبان، مادرش بر تن وی لباس پسرانه میپوشاند. این فیلم با روایتی بسیار تلخ ظلمی را که طالبان بر مردم افغانستان و خصوصاً دختران این سرزمین وارد کرده است را نشان میدهد. اما بر خلاف فیلم قبل که پیشتر راجع به آن صحبت کردیم، این فیلم برای نشان دادن شدت سیاه بودن حاکمیت طالبان نه به ظاهر و رفتارهای بیرونی و نمادین که به عمق منطق این گروه پرداخته است. از سه المان مهم در این فیلم برای به نمایش گذارده شدن طالبان استفاده شده است. این سه المان عبارت هستند از قدرت، سنت و مذهب. در بخشهای مختلف فیلم نشان داده میشود که هر یک از این سه المان به تنهایی چگونه برای طالبان آن دوران هویتساز بودهاند . نیز این سه چگونه در نسبت مستقیم با هم شکل دهنده به کلیت این نهاد هستند. نهادی که به میانجی این سه جز، کلی مستبد را شکل داده است که حق شخصیترین تصمیمات و اولیهترین حقوق انسانی را از مردمان یک جامعه گرفته است و ایشان را چون بردگان زمانهی بدوی به یوغ خود گرفته است.
نوع نگاه فیلم به شدت شاعرانه است. این شاعرانگی خصوصا در سکانسی که دختر موهایش را در گلدان خاک میکند به شدت تاثیرگذار است. در این سکانس کارگردان به مانند شاعری، معنای دوگانه به عمل دختربچه میدهد. نخست به این معنا که دخترک با خاک کردن موهای خود، در حال وداع و سوگواری با گیسوانش و به تعبیری زیست و آمال زنانهاش است و در دیگر معنای که کاملاً با معنای نخست وجه پارادوکسیکال دارد، رویاهای زنانهی خود را علی رغم آن ستم سهمگین در خاک میکارد تا به امیدی این رویای فرورفته در خاک رشد کند و سر از آن بیرون نهد. گویی این سکانس در دل عمق تلخ خود، دارای وجهای رهاییبخش است. مهمترین ویژگی فیلم اسامه از نظر من با وجود تمام ویژگیهای مثبت دیگرش همین است. اینکه کارگردان با در نظر گرفتن رسالتی مهم برای خود که عبارت است از بیان رنج و دردی که بر مردمان سرزمینش آمده، نوعی عنصر رهاییبخش را در جهان فیلمش متصور است. و تمام آنچه انگیزه مبارزه برای زندگی در تمام شخصیتهای مورد ستم واقع شده، در فیلم دیده میشود را پدیدار کرده است.
از دیگر نکات مهم فیلم اسامه قصد فیلم در برقراری حس همذاتپنداری نه با قهرمان که با مردم مورد ستم قرار گرفته شده است. در حقیقت این فیلم در پی قهرمانسازی نیست. که مهمترین چالشی که دارد، به نمایش گذاشتن واقعیت است. گویی فیلم نه تنها سعی بر حرکت در خلاف جهت جریان اصلی سینما در پرداخت دراماتیک دارد، بلکه واقعیت آن جامعه را نه آنگونه که رسانه جریان اصلی به مناقشه میان دو قدرت تقسیم کرده است، که به منزله رنج انسانها نشان میدهد. حال که پیرامون دو فیلم تنها بازمانده و اسامه سخن گفتیم به این نتیجه میرسیم که جریان گذرنده بر فیلم اسامه، مواجهه اصلی همان بنیانهای سه وجهی تشکیل دهنده طالبان یعنی قدرت، سنت و مذهب است. بر خلاف فیلم تنها بازمانده که تنها مسئلهاش رعبانگیز بودن این گروه شبهنظامی است و کاری به بنیانهای ایدئولوژیک آن و تاثیری که این ایدهها بر زندگی مردم تحت حاکمیت طالبان ندارد، در فیلم اسامه شاهد این هستیم که دیگر طالبان فقط گروهی انسان بی دلیل وحشتناک نیستند. حتی ایدههای طالبان که برآمده از سه وجه ذکر شده است در اعمال، رفتار و تصمیمات ستمکشیدگان در فیلم هم اثر دارد. کاملاً تناقض به وجود آمده در زندگیشان را نشان داده است.
اکنون که بار دیگر طالبان در حال قدرتگیری در کشور افغانستان است. به نظر پرداختن به مردم و ستمهایی که بر ایشان وارد خواهد آمد اولویت دارد. علی رغم اینکه بازهم رسانهها درگیر پرداخت به قطبهای درگیر جنگ غیررسمی هستند، اما جریان مستقل رسانه میبایست بار دیگر و اینبار نه به عنوان مرثیه بعد از تراژدی که به عنوان یک نیروی پیشگیراننده خود را درگیر مسئله کند و آن واقیعت نشانداده نشدنی توسط جریان اصلی رسانه را بازنمایاند.
[1] Lone Surrvivor
[2] Osama
[3] Independent Cinema
[4] Form
[5] Context