رده بندی:
عبدالحسین امیری؛ دانشجوي رشته جامعه شناسي دانشگاه تهران
مقدمه
تاریخ تحولات سیاسی افغانستان در نیم سدهی اخیر حاکی از ظهور و زوال حکومت هاست. افغانستان پس از رژیم سلطنتی، در فاصله ی زمانی مزبور، حکومت جمهوری داوود خان، حکومت کمونیستی، حکومت مجاهدین، امارت اسلامی طالبان و حکومت جمهوری اسلامی را تجربه کرده است. در این میان، امارت اسلامی طالبان که مدت پنج سال از 2001-1996ميلادي، در افغانستان حاکم بوده است، اکنون پس از گذشت دو دهه دوباره قدرت گرفته است. این در حالی است که اشرف غنی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان از کشور خارج شده و عملاً قدرت را به طالبان واگذار کرده است. در این جستار، چرایی بازگشت طالبان پس از دو دهه به قدرت، مورد تحلیل قرار می گیرد.
زمینه های شکل گیری طالبان
طالبان متشکل از طُلاّب مدارس دینی – مذهبی پاکستان و مناطق مرزی افغانستان اند و عمدتاً این گروه را افرادی از قبایل پشتون تشکیل می دهند. طالبان به لحاظ فکری و نظری در زمینه ی اندیشه ی دینی بی بهره اند. اما با این وجود، برخی از آنان در مدارس دینی – مذهبی پاکستان و مناطق مرزی افغانستان آموزش دیده و از تراوش های عقاید ابن تیمیه، سید قطب و ابوالاعلی مودودی بارور شده اند. از اینرو، طالبان دارای تفکر سلفی و پیرو مکتب دیوبندی اند. افرادی که در این مدارس آموزش دیده اند، رهبری گروه طالبان را به عهده دارند، اما اغلب افراد این گروه حتي آموزش ابتدایی ندیده اند، صرفا از آنها در صفهاي جنگ استفاده می شود.
در ظهور طالبان برای نخستین بار به عنوان قدرت سیاسی در افغانستان به صورت کلی دو دسته عوامل نقش دارند: یکی عوامل داخلی و دیگر عوامل خارجی است. از این رو، در زمینه ی ظهور طالبان برخی تحلیلگران بیشتر به عوامل خارجی مسأله تأکید کرده و برخی دیگر هم بر امکان ها و زمینه های داخلی آن توجه خود را معطوف نموده اند. در ادامه به صورت کوتاه به این دو دسته عوامل اشاره می گردد.
سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان در دوره ی جنگ داخلی، در حمایت از حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و در مخالفت با حکومت ربانی و مسعود که با ژنرال های نظامی پاکستان و (I,S,I) رابطه ی دوستانه ای نداشت، تنظیم شده بود. اما این مسأله موجبات نگرانی دولت اسلام آباد را فراهم می ساخت. رابطه ی دوستانه ی دولت ربانی با رقبای منطقه ای پاکستان، نظیر هند و جمهوری اسلامی ایران، نیز بر شدت این نگرانی می افزود. پاکستان از زمان ضیاءالحق، رئیس جمهور اسبق این کشور، در جهت حمایت همه جانبه ی از حکمتیار، سیاستگذاری می کرد و تلاشش بر این بود که وی را به حاکمیت برساند. اما شکل گیری جنگ داخلی بین حکمتیار و دولت آقای ربانی، روزبه روز احتمال به قدرت رسیدن حکمتیار را کاهش می داد. از اینرو، مهره ی مورد حمایت پاکستان عوض شد. اینبار پاکستان با استفاده از شرایط اجتماعی افغانستان، به تجهیز و حمایت گروه طالبان پرداخت.
کالینز به نقل از مارتین اِونس، دیپلمات اسبق بریتانیایی می نویسد: «نیروهای طالبان در بین سال های 1995-1994ميلادي، مجهز به تانک، توپخانه و مهمات تسلیحاتی و هواپیما شدند. آنها نمی توانستند به خودی خود، از این وسایل استفاده كنند. این نیروها به طور سازمان یافت های توسط پاکستان آموزش می دیدند. در بیش از شش ماه آنان حدود بیست هزار جنگجوی مبارز را آماده و بسیج نمودند که بخشی از این نیروها نیز تبعه ی پاکستان بودند.». این اظهارات به خوبی نشان می دهد که طالبان بدون حمایت کشورهای خارجی به خودی خود قادر به تسلط افغانستان نبودند.
سیاست خارجی آمریکا در طی سال های 1991-1980ميلادي، در حمایت از مجاهدین جهت شکست شوروی تنظیم شده بود. سرانجام این تلاش ها باعث خروج نیروهای شوروی از افغانستان گردید. پس از آن، افغانستان وارد جنگ داخلی شد که در این مقطع آمریکا بیشتر سیاست بی طرفانه را در پیش گرفت. اما با ظهور طالبان، آمریکا در پی اهداف و منافعش بود که این موضوع با سیاست حمایتی غیرآشکارش از گروه طالبان مرتبط بود. زیرا افغانستان برای آمریکا هم موقعیت ژئواستراتژیک و هم موقعیت ژئواکونومیک داشت. این به این معناست که از یکسو، برای آمریکا، ظهور یک رقیب ایدئولوژیک برای ایران آن هم در همسایگیاش جهت سرگرم کردن این کشور به مسائل امنیتی پراهمیت بود. از سوی دیگر، منافع اقتصادی شرکتهای نفتی آمریکا جهت استخراج نفت در آسیایمیانه ایجاب میکرد که آمریکا سیاست حمایتی را در قبال طالبان در پیش گیرد.
همانطور که اشاره شد، شرکتهای نفتی آمریکا بهدنبال استخراج نفت در آسیایمیانه بودند، اما تعارض سیاست خارجی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران سبب میشد که تا آنان برای انتقال نفت، مسیر ترانزیتی غیر از ایران را جست وجو کنند. از اینرو، جهت انتقال نفت مسیر ترکمنستان-افغانستان-پاکستان مورد توجه قرار گرفت. به خصوص این که طالبان در آن زمان قول داده بودند که زمینه های ساخت یک خط لوله ی بزرگ نفت از آسیای مرکزی به افغانستان و پاکستان را فراهم سازد. مدعی اصلی مشارکت در احداث خط لوله، یک ائتلاف آمریکایی- سعودی بهنام «یونیکال» و شرکت های نفتی «دلتا» بودند.
به طور کلی، در بخش عوامل داخلی می توان برای امکان ظهور طالبان، شرایط اجتماعی و سیاسی افغانستان؛ جنگ، ناامنی، بی سوادی، قومگرایی و همسویی اعتقادی بخشي از جامعه ی افغانستان با قرائت آنها از دین را برشمرد. از سوی دیگر، در بخش عوامل خارجی، حمایت کشورهای نظیر پاکستان، آمریکا و عربستان از طالبان، مدت پنج سال سلطه ی آنان را استمرار بخشید. به رغم این که طالبان با شعار اجرای شریعت اسلامی و تأمین امنیت وارد عرصه ی سیاسی افغانستان شدند و حکومت «امارت اسلامی» را پایه گذاری کردند، اما در طی این پنج سال نتوانستند برای بقای خود اعتبار و مقبولیت جمعی کسب کنند.
چگونگی زوال حکومت طالبان و تغییر سیاست آمریکا
طالبان هنگامی وارد عرصه ی سیاسی افغانستان شدند که مردم این کشور در آتش جنگ تفنگ به دستان احزاب جهادی می سوختند. در واقع مردم از استمرار این وضعیت به ستوه آمده بودند. با استفاده از این وضعیت، طالبان با شعار برقراری صلح و خلع سلاح گروههای مسلح غیرمسئول وارد عرصه ی سیاسی شدند. اما روی هم رفته، آنچه که طالبان مدعی بودند به آن پایبند نماندند. جنگ های طالبان در هرات، کابل و مزار شریف گواهی این مسألهاند. در واقع این جنگها بهخوبی نشان میداد که آنان نه در پی برقراری صلح، بلکه به دنبال حاکمیت پشتونیسم در افغانستان بودند. این عمل طالبان، نفرت اقوام غیرپشتون را نسبت به آنان برانگیخت. از سوی دیگر، طالبان با ارائه ی قرائت رادیکال از دین و تنزلدادن اسلام به یک مجموعه ی ظواهر نظیر ریش، برقع و عمامه، اخلاق را از متن زندگی اجتماعی به حاشیه راندند. همچنین برخورد توهین آمیز طالبان نسبت به زنان و اعمال محدودیت برای آنها حتی جهت رفت وآمد، همه ی این موارد، موجبات نارضایتی مردم را نسبت به آنان فراهم آورد.
آنچه که زمینه ی زوال حکومت طالبان «امارت اسلامی» را تسریع بخشید، حمله بر مرکز تجارت جهانی بود. حادثه ی يازدهم سپتامبر 2001 ميلادي، حمله بر مرکز تجارت جهانی در نیویورک از سوی القاعده به رهبری اسامه بن لادن سبب شد که آمریکا تغییر موضع دهد. چون تبعات و خسارات ناشی از این حمله به حیثیت آمریکا لطمه ی بزرگی وارد کرد. در واقع این حمله، سیلی سیاسی محکمی بود که بهصورت سیاستگذاران آمریکا اصابت کرد که حتي آنان تصورش را هم نمی کردند. پس از این حادثه، آمریکا تحت عنوان جنگ علیه تروریسم، حملات خود را در افغانستان آغاز نمود و طالبان را به دلیل پناه دادن به القاعده از قدرت در افغانستان برکنار کرد.
زمینه های قدرت یابی دوباره ی طالبان
پس از حادثهی يازده سپتامبر 2001، حمله بر مرکز تجارت جهانی و در قبال آن حمله ی آمریکا بر مواضع طالبان در افغانستان، حکومت طالبان از هم فروپاشید و حکومت جدید در افغانستان استقرار یافت. در آغاز این بحث لازم به ذکر است که با حمله بر مواضع طالبان و استقرار حکومت جدید، آنچه که اتفاق افتاد صرف زوال حکومت طالبان بود نه فروپاشی طالبان. در واقع زمینه ها و امکان ها جهت حضور طالبان به قوت خود باقی ماندند. به بیان دیگر، پس از آن طالبان طی این دو دهه، به عنوان مخالفان دولت به فعالیت خود ادامه داده اند. اکنون عملاً آنها دوباره به قدرت بازگشته اند. در اینجا به صورت کوتاه به زمینه های بازگشت دوبارهی آنان به قدرت اشاره می شود: همانطوری که در بحث زمینه های شکل گیری طالبان، به امکان ها و عوامل داخلی و خارجی ظهور این گروه پرداخته شد، در بحث زمینه های قدرتیابی و بازگشت، همان عوامل با اندک تغییرات به گونه ای نقش دارند.
در بعد داخلی پس از این که امارت اسلامی به زوال رفت، آنچه که به عنوان تغییر می توان از آن یاد کرد، استقرار حکومت جدید بود. اما این حکومت جدید نیز بر مبنای قومیت بنا یافت و تأثیرگذاری عنصر قومیت در سیاست داخلی افغانستان نظیر کنفرانس بُن، حکومت مؤقت، حکومت انتقالی و چهار دور انتخابات ریاست جمهوری به خوبی قابل مشاهده بود. به باور نگارنده تضاد سیاسی که متأثر از تضاد قومی است، موجب شده است که تاکنون حکومت باثبات و دموکراتیک در افغانستان شکل نگیرد. از اینرو، می توان گفت که یکی از مهم ترین عوامل داخلی بازگشت طالبان به قدرت، همین سیاست قومی است.
اگرچه با استقرار حکومت جدید، حامد کرزی به عنوان رئیس جمهور، برای کسب مشروعیت خویش، به نوعی سیاست آشتیجویانه را با شبکههای سیاسی در پیش گرفت. بر این اساس، برای رهبران اصلی شبکه های سیاسی و فرماندهان امکان حضور در قدرت را فراهم میکرد. در واقع در خلال این دوره، تحکیم قدرت به وسیله ی شبکه کرزی به شیوه ی نظام ارباب-رعیتی صورت میگرفت. رهبران و زورمندان وارد دولت میشدند و برای آنان امتیاز داده می شد. اگرچه این امتیازدهی یک ویژگی تاریخی سیاست در افغانستان بوده است. در واقع فساد و ناکارآیی از ویژگی بارز حکومت کرزی بود. تمام بودجه هایی که جامعه ی جهانی برای بازسازی افغانستان اختصاص داده بود، توسط افراد خاصی وابسته به شبکه ی کرزی مورد دستبرد قرار گرفت. از اینرو، عملاً برای توسعه و بازسازی افغانستان کاری قابل توجه انجام نشد. بهرغم سیاست آشتی جویانه ی کرزی، سیاست ورزی قومی به گونه ای فعال بود و در استخدام ها و اختصاص دادن پروژه های انکشافی برای مناطق به نحوی لحاظ می شد. سرانجام اظهارات کرزی بعد از کناره گیری از قدرت در خصوص طالبان، بینش ناسیونالیستی و پشتونگرایی او را به خوبی روشن میکند.
با ختم دوره ی ریاست جمهوری کرزی و برگزاری انتخابات سال 2014ميلادي، دور نخست عبدالله عبدالله 45 درصد و اشرف غنی 32 درصد آرا را کسب کردند، ولی مطابق ماده ی شصت و یکم قانون اساسی، انتخابات به دور دوم رفت. به رغم این که در دور دوم انتخابات، اغلب تیم های انتخاباتی که در دور اول شرکت کرده بودند، در دور دوم از عبدالله عبدالله حمایت کردند، اما نتیجه ی انتخابات با تفاوت 13 درصد به نفع اشرف غنی رقم خورد. اما عبدالله عبدالله نتیجه ی انتخابات را برآمده از تقلب دانست و این نتیجه را نپذیرفت. سرانجام با پادرمیانی رهبران جهادی برای عبدالله عبدالله مقام ریاست اجرائیه در نظر گرفته شد و جدال انتخاباتی ظاهراً به پایان رسید و حکومت وحدت ملی تشکیل شد. با روی کارآمدن اشرف غنی برخی معادلات قدرت رنگ دیگری گرفت. وی در سیاستگذاری، به شدت رویکرد سیاست قومی و قدرت متمرکز را اتخاذ کرد. توافقنامههای را که در خصوص توزیع قدرت با عبدالله عبدالله امضا کرده بود، نادیده گرفت و در استخدام ها به شدت سلطه ی قومی پشتونیسم را لحاظ کرد.
پیروزی اشرف غنی با افزایش ناامنی ها در افغانستان همراه بود، جبهات جنگ در شمال شدت یافت. کابل پایتخت به خصوص غرب کابل زیر موج انتحاری پی درپی قرار گرفت. اما اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور و سرقومندان اعلای قوای مسلح هیچ اقدام نتیجه بخشی در خصوص جلوگیری از افزایش جنگ در شمال و رویدادهای انتحاری در کابل، انجام نداد. دور اول ریاست جمهوری غنی بدین گونه به پایان رسید. در انتخابات ریاست جمهوری سال 2019ميلادي، تضاد سیاسی بین تیم دولت ساز به ریاست اشرف غنی و تیم اصلاحات و همگرایی به ریاست عبدالله عبدالله تا سرحدی پیش رفت که حتي دو مراسم تحلیف برگزار شد. در واقع با اجرای دو مراسم تحلیف، کشور در وضعیت شکننده ای قرار گرفته بود که ادامهی این تنش ها به بحران میانجامید. بدین لحاظ، عبدالله عبدالله برای جلوگیری از بحران ناگزیر به امضای توافقنامه ی سیاسی گردید و چاره ای جز توافق هم نبود. این توافقنامه از بروز یک بحران جلوگیری کرد. اما این جدال ها به خوبی نشان داد که تاکنون نظام دموکراتیک، انتخابات و شایسته سالاری در افغانستان هیچ ارزشی ندارد. زیرا منطق و تفکر قبیله در این کشور هنوز به قوت خود باقی است.
سرانجام اشرف غنی برای بار دوم پیروز شد، اما این جدال ها او را متوجه کرد که از طریق انتخابات، تداوم حاکمیت پشتون دشوار است، اگر فردی هم از طریق یک رقابت انتخاباتی عادلانه بر مبنای شایسته سالاری آرای مردم را کسب کند، اما او نمیتواند در ساختار قدرت و توزیع منابع دولتی، عرف پشتونگرایی را لحاظ کند. از سوی دیگر، اشرف غنی جهت پشتونسازی حکومت، ادغام طالبان را در ساختار قدرت یک ضرورت میدانست. اما پرسش این است: ادغام سازی طالبان در قدرت به چه قیمتی؟ با آغاز مذاکرات بین الافغانی، اشرف غنی با گفت وگوهای پشتپرده با زلمی خلیلزاد، فرمان رهایی پنج هزار زندانی طالب را صادر کرد. روی همرفته، بهرغم این که سران طالبان پشت میز مذاکره نشسته بوده اند، اما آنها حملات خود را جهت تصرف افغانستان نیز شدت بخشیدند. در چنین شرایطی، اشرف غنی بنا به دلیل بینش ناسیونالیستی خود نتوانست در برابر طالبان مقاومت نظامی را روی دست گیرد. در واقع او رسالتی را که احساس میکرد، تداوم پشتونیسم در افغانستان بود و او این رسالت را با توجه به شرایط سیاسی انجام داد. حتی او به خاطر این رسالت از تداوم دوره ی ریاست جمهوری خود گذشت.
در بعد عوامل خارجی، آنچه که در ظهور طالبان نقش داشته است، همان عوامل و زمینه ها برای بازگشت دوباره ی طالبان نیز تأثیرگذارند. پاکستان از ظهور طالبان تاکنون حامی آنان است، هنوز تغییر در رویکرد سیاست پاکستان در قبال طالبان مشاهده نشده است. صرف تغییر مقطعی در سیاست خارجی آمریکا در قبال طالبان به وجود آمد و آن تغییر ناشی از حادثه ی يازدهم سپتامبر2001 ميلادي، بود. آمریکا برای تلافی آن سیاست سرکوب را برای مدتی در پیش گرفت، اما از آنجایی که آمریکا سیاست خارجی خود را بر مبنای منافعش تنظیم میکند، از این نگاه بنا به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک افغانستان، دوباره سیاست حمایتی را در قبال طالبان اتخاذ کرد. روی همرفته، آغاز گفت وگوها میان آمریکا و طالبان و پیش شرط قراردادن رهایی پنج هزار زندانی طالب جهت مذاکرات بین الافغانی به خوبی سیاست حمایتی آمریکا را در قبال طالبان در این سال های پسین نشان می دهد.
در پایان این جستار می توان گفت، چرایی بازگشت طالبان پس از دو دهه به قدرت، یک موضوع چند علتی است. زمینه ها و امکان های داخلی و خارجی متعدد در آن نقش داشته اند. قومیت، ناسیونالیسم قومی، تضاد سیاسی، بحران مشروعیت و همسویی اعتقادی بخشی از جامعه ی افغانستان امکان بازگشت طالبان را فراهم آورد. اما این امر به هیچ وجه بدون حمایت کشورهای خارجی ممکن نبود. در واقع کشورهای نظیر آمریکا و پاکستان در بازگشت آنها به قدرت نقش اساسی داشته اند.
منابع
سجادی، عبدالقیوم (1395)، جامعه شناسی سیاسی افغانستان، چاپ دوم، کابل: دانشگاه خاتم النبین.
شاران، تیمور (1395)، دولت شبکهای، ترجمه ی حسن رضایی، چاپ اول، کابل: نشر واژه.
کالینز، جوزف جی (1398)، بازشناسی جنگ در افغانستان، ترجمه ی احمدرضا دانش، چاپ اول، تهران: عرفان.