رده بندی:
مهاجرت های اجباری و پناهجویی
جمله معروفی از میلتون فریدمن که میگوید “شما نمیتوانید همزمان هم مهاجرت به داخل (Immigration) و هم دولت رفاه داشته باشید.” تئوری پشت این جمله این است که یک کشور با مرزهای باز و دسترسی به تدارکات سخاوتمندانه دولت رفاهی باعث جذب مهاجران بیبضاعت میشود؛ که این مسأله منجر به تحمیل بار مالی بر آن کشور خواهد شد. این بار مالی منجر به تضعیف دولتهای رفاه میگردد. استدلال دیگر این است که یک دولت رفاه سخاوتمند نیازمند یک جامعه همگن است؛ برای اینکه حمایت از رفاه اجتماعی وابسته است به همبستگی بین شهروندان، و از آنجائیکه همبستگی از طریق پیوندهای مشترک همچون نژاد، زبان و فرهنگ پرورانده میشود؛ افزایش تعداد مهاجران وارد شده به سبب افزایش عدم تجانس بین جمعیت چالشی را در مقابل دولتهای رفاه قرار میدهد. متعاقباً، این امر میتواند منجر به مخالفت رایدهندگان (شهروندان) بومی از ورود آزادانه مهاجران یا برنامههای حمایتهای اجتماعی سخاوتمندانه یا هر دو آنها گردد. از طرف دیگر، ادبیات اقتصاد سیاسی یک اثر متضاد (opposing effect) دیگری را- فرضیه جبران (compensation hypothesis)- ارائه میدهد که دلالت دارد بر اینکه دولتهای با اقتصاد آزاد به منظور حمایت شهروندان خود در برابر خطرات ناشی از جهانی شدن، از قبیل افزایش عدم امنیت شغلی ناشی از حضور نیروی کار مهاجران، نیازمند توسعه دولت رفاه هستند.
نگاهی به موضوع در اتحادیه اروپا
رابطه بین مهاجران وارد شده و رفاه یک مسئله بحثبرانگیز و بسیار حساس سیاسی است؛ از اینرو، عموما این مسئله باعث نظرات متفاوت و چالشبرانگیزی میشود. برای اروپا، چهره انسانی جهانی شدن ممکن است منجر به چالشهای جدی برای دولتهای رفاهِ نسبتاً سخاوتمند از طریق ایجاد تنش بین سیستمهای ذاتاً بسته دولتهای رفاه و اقتصادهای نسبتا بازِ کشورهای توسعهیافته گردد. این مسئله بطور خاص برای اتحادیه اروپا و کشورهای حوزه شنگن مسکوت است، جایی که جابجایی آزادانه افراد بعنوان اصلی بنیادی بوسیله ماده 45 پیمان کارکرد اتحادیه اروپا حمایت میگردد و دسترسی به رفاه برای همه {مهاجران} همچون افراد بومی تأمین میگردد. در حال حاضر تعداد 17 میلیون نفر {از شهروندان کشورهای اتحادیه اروپا} در کشورها دیگری در اتحادیه اروپا زندگی میکنند، و تحت حمایت قوانین اتحادیه اروپا، شهروندان کشورهای عضو اتحادیه اروپا و شهروندان کشورهای اتحادیه تجارت آزاد اروپا (EFTA) میتوانند در دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا و یا EFTA اقدام به جستجوی شغل نمایند. آنها میتوانند اقدام به اقامت، مشارکت در بازار کار، و منتفع شدن از مزایای ارائه شده به افراد بومی در کشورهای مقصد خود در این اتحادیه نمایند. این قوانین، جابجایی شهروندان اتحادیه اروپا را در جهت دسترسی برابر به اشتغال، شرایط کار، و مزایای مشابه اجتماعی و مالیاتی تضمین مینمایند.
در سایه تحولات سیاسی اخیر همچون برگزیت (Brexit) و حمایتها از کاندیداهای جناحهای راست افراطی، این موضوع بیش از گذشته عمومیت یافته و بحثبرانگیز شده است. از اینرو دشوار نیست که استدلال کنیم که افزایش مهاجران منجر به مشکلات و چالشهایی برای آینده دولتهای رفاه اروپایی میگردد.
تحقیقات گذشته در ایالات متحده آمریکا نشان داده است که عدم تجانس قومی همراه بوده است با کاهش تلاش دولت رفاه و در نتیجه آن این استدلال ارائه شده است که افزایش ورود مهاجران به اروپا در نهایت منجر خواهد شد به آمریکایی شدن (Americanisation ) دولتها و سیاستهای رفاه در اروپا {دولتهای رفاه اروپا تجربه دولتهای رفاه آمریکا را شاهد خواهند بود}. در حقیقت، در سایه تحولات سیاسی اخیر همچون برگزیت (Brexit) و حمایتها از کاندیداهای جناحهای راست افراطی، این موضوع بیش از گذشته عمومیت یافته و بحثبرانگیز شده است. از اینرو دشوار نیست که استدلال کنیم که افزایش مهاجران منجر به مشکلات و چالشهایی برای آینده دولتهای رفاه اروپایی میگردد. علیرغم داغ شدن بحثهای عمومی در این خصوص اما همچنان بحثهای زیادی قابل طرح است. در حال حاضر موانع زیادی برای انجام تحقیقات در اتحادیه اروپا وجود دارد که منجر به نتایج بعضا متناقض شده است. برخی از تحقیقات استدلال میکنند که افزایش مهاجران ورودی باعث محدود شدن رشد هزینههای صرف شده توسط دولتهای رفاه میگردد اما برخی دیگر از محققان معتقدند که سیاست داخلی یا فشارهای اقتصادی بیش از نقش مهاجران در کاهش هزینهها توسط دولتهای رفاه تأثیرگذار بوده است. بعلاوه، بسته به نمونههای انتخابی، برخی دیگر از محققان به این نتیجه رسیدهاند که رابطه مثبتی بین مهاجران وارد شده و مخارج رفاه اجتماعی وجود دارد.
آمار چه میگوید؟
در این بخش اشارهای میکنیم به آمار ورود مهاجران و تلاش دولتهای رفاه در اروپا که براساس تحلیلی که بر روی 16 کشور اروپایی در بین سالهای 1990 تا 2010 انجام گرفته است، ارائه میگردد. تحقیق ما در تلاش بوده است تا رابطهی بین سهم مهاجران، که از طریق سهم مهاجران متولد شده در خارج از کشور شدهاند و تلاشهای دولت رفاه، که از طریق میزان مخارج دولتها در زمینه رفاه اجتماعی (درصد از GDP) و شاخص سخاوتمندی رفاه (welfare generosity index) اندازهگیری شده است، مورد بررسی قرار دهد. ما فرض کردیم که تحلیل ما دو مسیر مهم و حیاتی پیدا کرد. اول، در نمونه کشورهای اروپایی که احتمالا بخش عمده مهاجران شامل مهاجران با تحصیلات پایین و نیروی کار شاغل در مشاغل با دستمزد پایین است که فرض شده است که این مهاجران کمک زیادی در بودجه کشورها نمیکنند؛ از اینرو این تئوری به این صورت مطرح میشود که افزایش تعداد مهاجران وارد شده منجر به کاهش تلاشهای دولت رفاه که در شاخصهای انتخاب شده ما بهصورت کاهش مخارج و شاخص سخاوتمندی رفاه منعکس میشود. در هر حال، با توجه به استدلال فرضیه جبران (compensation hypothesis) افزایش تعداد مهاجران وارد شده میتواند منجر به افزایش تلاشهای دولت رفاه گردد. خروجی اولیه آن نشان میدهد مهاجران وارد شده تأثیر مثبت و از نظر آماری اثر معناداری بر تلاشهای دولت رفاه دارد. اما وقتی مخارج دولت رفاه به شاخص سخاوتمندی رفاه تغییر مییابد، هیچ رابطهای بین افراد متولدشده در خارج از کشور و شاخص سخاوتمندی مشاهده نمیشود. نتایج این دو شاخص بمنظور تببین تلاشهای رفاه اجتماعی {دولتها}، خروجیهای قابل مقایسهای را در اختیار محققان میگذارد که یافتههای تحقیق آنها در راستای حمایت از فرضیه جبران بوده و سهم اساسی در توسعه دانش موجود در زمینه اقتصاد سیاسی مهاجران و رفاه و بعلاوه در بحثهای گستردهتر سیاسی دارد.
در ارتباط با مکانیسم پشت توسعه مخارج اجتماعی، تحقیقات دیگر نشان داده است که در نتیجه جهانی شدن، خطرات فردی، بخصوص برای کارگران کممهارت خطرات درکشده بازار نیروی کار افزایش یافته است. بعلاوه، تحقیقی در زمینه مهاجران و اولویتهای رفاه نشان میدهد که افراد بومی اگر از نظر اقتصادی زمانی که در معرض افزایش جابجایی نیروی کار هستند- بخصوص در سطح شغلی، احساس ناامنی کنند، آنها از برنامههای جبرانی و بازتوزیعی گستردهتر دولتها حمایت خواهند کرد. نتایج این مقاله نشان میدهد که این موضوع باعث تأثیرگذاری بر اولویتها در رای افراد و در نهایت تصمیمات سیاسی خواهد شد.
ضروری است تا اشاره شود که مهاجران ورودی نه منجر به رقابت کاهنده (race-to-the-bottom) {رقابت کاهنده در هزینههای رفاه اجتماعی} در اروپا خواهد شد و نه افزایش مهاجرت ورودی به معنای این است که سیاستگذاران و تصمیمگیران باید به منافع خود در کشورهای همسایه به هنگام تدوین سیاستهای رفاهی چشم بدوزند.
در مقابل، به جای افزایش در میزان مخارج در چارچوب فرضیه جبران، هزینهها باید برای یک دلیل دیگر افزایش یابد. احتمالاً افراد متولدشده در خارج از کشور هزینههای به مراتب بیشتری را در زمینه آموزش و یا هزینههای مراقبت از کودک، به خصوص اینکه مهاجران در اروپا بیشتر از افراد بومی تمایل به فرزندآوری دارند، برای دولتها به بار خواهند آورد. بعلاوه، ممکن است که مهاجرت ورودی مرتبط باشد با افزایش مخارج به سبب افزایش بیکاری، هم بیکاری افراد بومی و هم بیکاری مهاجران، به جای ارتباط آن به افزایش سخاوتمندی. از طرف دیگر، افراد متولدشده در خارج از اتحادیه اروپا در کل جوانتر از جمعیت افراد بومی هستند و از این جهت کمتر از افراد بومی از سیستم درمانی و یا حقوق بازنشستگی استفاده خواهد کرد. درست همانطور که هزینههای اجتماعی یک شاخص نادرست است، شاخص رفاه اجتماعی نیز همینطور است. متعاقباً، فقدان رابطه آماری معنیدار بین شاخص افراد متولدشده در خارج از کشور و سخاوتمندی رفاه، به این معنا نیست که افزایش هزینههای اجتماعی نشان دهنده افزایش سخاوتمندی نیست. در نهایت، باید افزایش در هزینهها به دلیل وابستگی بیشتر مهاجران به رفاه باشد؛ و همچنین منطقی است که انتظار داشت که با توجه به استدلالهای فرضیه کارایی (efficiency hypothesis )شاخص سخاوتمندی منفی و از نظر آماری معنادار بوده است – که مهاجران وابسته منجر به فشار مالی شده و کاهش تلاش دولتهای رفاه ضروری خواهد بود.
به سوی رقابت کاهنده؟ روی هم رفته، اندازه تلاش دولتهای رفاه نشانگر این نیست که کاهش فعالیتهای دولت رفاه در نتیجه مهاجرتهای ورودی (مهاجران) است. تحلیلهای آماری در تحقیق ما نشان میدهد که هیچ شاهدی برای حمایت از این نتیجهگیری وجود ندارد که افزایش ورود مهاجران با دولتهای رفاه اروپایی ناسازگار بوده و یا برای آنها زیانآور است. با این وجود با استفاده از شاخصهای کلی تجمیع شده، دشوار است که یک رابطه علی را تشخیص داد، و مطالعات آینده باید برای آزمون بنیانهای سطوح خرد تئوری جبران برای جنبه انسانی جهانی شدن متمرکز شوند. در هر صورت، برای سیاستگذاران، این نتایج میتواند چراغی باشد برای روشنتر شدن مسائلی همچون بیگانههراسی، نژادپرستی، و تبعیض. نتایجی که در اینجا قرار داده شده است باید به سیاستگذاری مبتنی بر شواهد در زمینه مهاجرت و سیاست اجتماعی کمک کند. ضروری است تا اشاره شود که مهاجران ورودی نه منجر به رقابت کاهنده {رقابت کاهنده در هزینههای رفاه اجتماعی} در اروپا خواهد شد و نه افزایش مهاجرت ورودی به معنای این است که سیاستگذاران و تصمیمگیران باید به منافع خود در کشورهای همسایه به هنگام تدوین سیاستهای رفاهی چشم بدوزند. سیاستگذاران باید به ارائه خدمات رفاه اجتماعی و برنامههای حمایت اجتماعی که در جهت کاهش نابرابریهای اجتماعی و بهبود انسجام (Inclusion) اجتماعی است، ادامه دهند. این موضوع بطور خاص در زمینه ادغام مهاجران در جامعه اهمیت اساسی دارد؛ و از آنجائیکه به نظر نمیرسد تعداد مهاجران کاهش یابد، ارتقاء یکپارچگی در میان جمعیت متنوع اهمیت بسیار اساسی دارد.
[1] این نوشته ترجمه نوشتاری در وبسایت تحلیلی EUVisions با عنوان زیر است:
National welfare states vs. free movement: was Milton Friedman right? A look at the EU